می نویسم... چون نمی خواهم حرفهایم، جنین های مرده به دنیا آمده باشند... بی فایده و آینه ی دق!؟

جمعه 1 بهمن 1395
ن : محمدرضا

دلم فریاد میخواهد...

 دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش

چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب

محمد علی بهمنی

سلاممم امید وارم خوب باشید...

این روزا یه بغض خفه ای کنج گلوم خونه کرده...

نمیدونم کی میخواد بیاد بیرون و بشکنه :)

اما فعلا که قصد رفتن نداره...

دیروز تو پایتخت چند تا از هموطنای آتش نشان عزیزمون هم شهید شدن...

اینم مزید بر علت شده که ناراحت باشم...

البته بیشتر ازون مردمی که وایسادن و عکس و فیلم گرفتن ناراحتم...

که بجای کمک،به جای همکاری کاری کردن که حیووناهم با هم نمیکنن!!

خدا بهشون رحم کنه که اینقدر بی رحم شدن...

هوووووف...

اره دلم فریاد میخواهد...

اما اینجا کنج دیواریه که نجوا میکنم...

نمیدونم شایدم یه روز نتونم تحمل کنم و برم فریاد بزنم...

فریاد کنم حق هایی رو که ناحق میشه...

دروغایی که به جای حقیقت گفته میشه...

و خیلی چیزا که جاشون اشتباست...

اما امروز اون روز نیست...

هرچی بگم

میشه گلایه و شکایت اما خب گاهی وقتا هم باید شکایت کنیم دیگه

امیدوارم روزی برسه که همه خوشحال باشیم...

اما معلوم نیست اونموقع من باشم :)

موفق باشید...

خدانگهدار

 



:: برچسب‌ها: اتش نشان شهید دردودل فریاد بغض اشک نمیدونم


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ما گم شده ایم!! و آدرس wearelost.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.